، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات بچگی

روز ارتش

دیروز روز ارتش بود ونزدیک خونمون وسایل جنگی رو اورده بودن برای نمایش. وتوهم زودبیدارشدی ورفتی اخه خییییییییییلی به این چیزا علاقه داری حتی فیلمهای جنگیم دوست داری ولی من دوست ندارم زیاد ببینی وروحیت خراب بشه. وقتی عکسهایی که گرفته بودی دیدم یاد دایی نادر افتادم چون اونم ازاین عکسا گرفته بود و پشت همین ارپی جیها جونشو ازدست داد وشهید شد .روحش شاد         برای شادی همه شهیدان صلوات  . راستی دایی نادرت هم فوتبالش خوب بود وهم نقاشیهای قشنگی داشت وهمیشه نقاشیهاش مورد پسند همه بود مثل اینکه از دایی نادر بهت رسیده امیدوارم هرچی خاک اونه عمر تو باشه وتو هم افتخار ما باشی . ...
30 ارديبهشت 1393

عکسای تولد

اینجا تولد 6 سالگیت دوست داشتی بادوستات جشن بگیری وواقعا کار خوبی کردی بهترین تولدت بود وخیلی بهت خوش گذشت من خیلی خوشم اومد روز خوبی بود کلی بادوستات رقصیدی وبازی کردی وبه همتون خوش گذشت ازاین به بعد همیشه بادوستات تولدبگیر  تولدت مبارک ...
25 ارديبهشت 1393

تولددر پیش دبستانی

چند وقت که به خاطر کارای عید وقت نکردم چیزی بنویسم چند روز دیگه تولدته ومیخوای با دوستات توی پیش دبستانی جشن بگیری امدوارم خیلی بهت خوش بگزره  ...
25 ارديبهشت 1393

پیش دبستانی

چند ماه مونده بود به اول مهرماه خیلی ذوق داشتی وهرروز میپرسیدی کی میرم مدرسه خلاصه کلی مخم وخوردی تااینکه روزش رسید خودم روپوش مدرستو دوختم ویه کیف انگری برد مشکی خریدی وکلی وسایل مدرسه .واول مهر بود از ذوقت ساعت 6صبح بیدار شدی وخیلی خوشحال بودی لباسات وتنت کردم خیلی خوشگل شدی اشک تو چشام جمع شده بود منم مثل تو ذوق داشتم وخدا رو شکر میکردم که پسرم بزرگ شده واین روزو دارم میبینم ارزو کردم که روزی دانشگاه رفتنتو هم ببینم انشاالله بابابات بردیمت مدرسه اونجا جشن گرفته بودن منم موندم پیشت . چند روز بعد مدیر مدرسه زنگ زد بهم وگفت علی رو انتخاب کردیم برای مسابقه نقاشی .اجازه میدید ببریمش من خیلی خوشحال شدم وزود به بابات زنگ زدم تا اونم خوشحال بشه و...
24 ارديبهشت 1393

کلاه

تازگیا هوس فوتبالیست شدن کردی وبابات یه کلاه قرمز برات گرفت وتوهم من وبیچاره کردی در وپیکر نزاشتی ومیگی من واکی دروازه بانم باتوپ تو خونه راه میری قراره تابستونم بری کلاس فوتبال وهرروز میپرسی کی تابستونه . ...
24 ارديبهشت 1393

کلاس فوتبال

چندوقته که عشق فوتبال افتاده توسرت واینقدر اصرار کردی که بالاخره به هدفت رسیدی ورفتی کلاس فوتبال. باذوق زیادی میری وبعد از اومدنم بلافاصله دوش میگیری خلاصه خیییییییییییییلی خوشحالی  ...
24 ارديبهشت 1393

عید

بعداز کلی کار وبدو بدو بالاخره عید اومد چند ساعت قبل ازسال تحویل چندتا تخم مرغ رنگ کردی وگذاشتی کنار هفت سین وخودت لباساتو پوشیدی واومدی کلی عکس گرفتیم وبعد سال تحویل رفتیم امامزاده بوی هوای بهاری رو حس میکردیم علی جونم عیدت مبارک باشه امیدوارم روزی سفره هفت سین خونه خودت واینجا بزاری به امید اون روز . راستی رها هم اومده بود برای ما که اشنا بود عین عکساش .تو هم خیلی بین بچه ها کیف کردی همه بچه های کوچیک اومدن خونمون حیف که یادم رفت ازتون عکس بگیرم ولی تو بیشتر از بچه ها به علی پسر خاله میچسبیدی خییییییییلی دوسش داری ازشدت دوست داشتن زیاد مشت بارونش کردی . خوب دیگه پسرم خییییلی مهربون ...
24 ارديبهشت 1393

چهارشنبه سوری

اینجا بابا اسمتو روزمین نوشت واتیش درست کرد وکلی ازرو اتیش پریدیم من که اخر شب پادرد گرفته بودموتو هم صورتتوچشات قرمز بودو میسوخت خلاصه رسم چهارشنبه سوری رو هم اجرا کردیم راستی حتی قاشق زنی هم کردی ویه چادر سرت کردی خوش گذشت ...
24 ارديبهشت 1393

علی وفاطمه

اینجاتولد فاطمه است وهفت ساله شده .حیفم اومد این عکسای با محبتتون رو نزارم چون یکم نادره چند ساعت طاقت میارید خدا میدونه کیکشم یه کیک انگری برد بود تو خیلی ذوق کردی ...
24 ارديبهشت 1393